خداوندا...
04 بهمن 1399 توسط زینب رضایی مهر
خداوندا..
آرامشم را میان پیچ و خم زندگے اے ڪه خود رقم زدم گم ڪرده ام،
آرامم ڪن،
همان گونه ڪه دریا را پس از هر طوفانے آرام مے ڪنی،
راهنماےم باش و ایمانم راقوے ڪن،
که لحظه اے تو را در خلوت خویش،گم نڪنم،
خداوندا…
اگر همه ے مردم دنیا هم مرا،احساسم را،
مهربانی هایم را فراموش و دستانم را رها ڪردند،
تو مثل همیشه ڪنارم باش و دستانم را به خودم نسپار،
خدایا،آنچه از احساسم مانده به تو میسپارم تا از تنها دارایے ام محافظت ڪنی،
خداوندا،دنیاےت بیش از حد توان من سرد است،
به تو،به آغوشت،
به رحمت بے ڪرانت،نیازمندم،
ڪودکت را در آغوش بگیر،
خدایا،دوستت دارم.
#مرا_رها_نڪن_ای_خدا♡•